راستی ، هیچ می دونی بهشت هم برای تو کوچیکه...
بی راهه رفته بودم ،
آن شب !
دستم را گرفته بود و می کشید !
زین بعد همه عمرم را
بی راهه خواهم رفت !
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۸۵ ساعت 9:20 توسط هستی
|
من جوزا