نگاه کن
نگاه کن که غم درون ديده ام
چگونه قطره قطره آب مي شود
چگونه سايهء سياه سرکشم
اسير دست آفتاب مي شود
نگاه کن
تمام هستيم خراب مي شود
شراره اي مرا به کام مي کشد
مرا به اوج مي بردمرا به دام مي کشد
نگاه کن
تمام آسمان منپر از شهاب مي شود
تو آمدي ز دورها و دورها
ز سرزمين عطرها و نورها
نشانده اي مرا کنون به زورقيز عاجها،ز ابرها، بلورها
مرا ببر اميد دلنواز منب
بر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره مي کشاني ام
فراتر از ستاره مي نشاني ام...
صداي توصداي بال برفي فرشتگانن
گاه کن که من کجا رسيده ام
به کهکشان، به بيکران، به جاودان
کنون که آمديم تا به اوجها
مرا بشوي با شراب موجها
مرا بپيچ در حرير بوسه ات
مرا بخواه در شبان ديرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از اين ستاره ها جدا مکن
نگاه کن
که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب مي شودصراحي سياه ديدگان من
به لاي لاي گرم تولبالب از شراب خواب مي شود
به روي گاهواره هاي شعر من نگاه کن
تو مي دمي و آفتاب مي شود
من جوزا