ناگفته ها

 این حرف آخر نیست ـ

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

حتی اگر به رسم پرهیزکاریهای صوفیانه

از لذت گفتنش امتناع کنم.


تو

هیچ کجا ...
جز خواب روی بازوهای مردانه ات،
امنیت را معنا نمیکند برایم ..

زن

زن

تا عاشق نباشد نمی بوسد نمی بوید

و تسلیم نمی کند رویاهای عریانیش را...!!

ايمان

آدمي كه ايمان ندارد مرده اي بيش نيست .آدم بي ايمان ، اگر در بهشت هم باشد و تمام نعمتهاي خدا را هم در

 دسترس داشته باشد ، چون ايمان ندارد هرگز لذتي نخواهد برد.

ايمان است كه اشياء جهان را به نظر ما زيبا جلوه مي دهد و گرنه اشياء بشخصه لذتي ندارند.

كمدي انساني
ويليام سارايان 

زندگي

زندگي كوتاه است، قواعد را بشكن، سريع فراموش كن

به آرامي ببوس، واقعاً عاشق باش

بدون محدوديت بخند و هيچ چيزي كه باعث خنده ات ميگردد را رد نكن


آخر...

همیشه آخر هر چیز خوب میشود اگر نشد بدان هنوز آخر آن نرسیده 

                                                                                  چارلی چاپلین

به بهانه تولد تو

تو آرامش َ ت مثل بادهاست... 

تکان می دهد آدم را !


سر به هواي تو

بيا آبي باش به رنگ آسمان ، تا من هميشه سر به هواي تو باشم...


عاشق لباي اين امير محمدمونم....


عشق

عشق برای آنکه محقق شود باید قوانین دنیای ما را زیر پا بگذارد ... عشق رسوا و خلاف قاعده است.

جرمی ست که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و به هم پیوستن در میان فضا مرتکب می شوند

مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است، یگانه مفهومی از عشق است که امروز مامی شناسیم ... 

دیالکتیک تنهایی، اکتاویو پاز

آرام باش

مثل ساحل آرام باش تا دیگران مثل دریا، بی قرارت باشند .


سكس و عشق

سکس تنش را تسکین می‌دهد. عشق سبب تنش می‌شود.

                                                                                                                   وودی آلن

تقدير

مردم اشتباهات زندگی خود را روی هم می ریزند و از آنها غولی به وجود می آورند که نامش تقدیر است.


تغييرات

شنيده بودم ،30 سالگي اوج تغييرات زندگي آدمه 

اما نمي دونستم تا اين حد!

خدايا ممنونم....


زندگي

زندگي رو زياد جدي نگير ، چون هرگز از اون زنده بيرون نميري!!!

آلبرت هوبارد

 

تفاوت بين جوليان آسانگ و مارك زوكربرگ

فرق بين "جوليان آسانگ"، خالق و بنيانگذار ویکی لیس و "مارك زوكربرگ"، خالق و بنيانگذار فیس بوک چيست؟: آسانگ، اطلاعات خصوصي شركتها، دولتها و كمپاني هاي بزرگ را به رايگان به كاربران عرضه مي كند و تحت تعقيب قرار گرفت، و زوكربرگ، اطلاعات خصوصي كاربران را به شركتها، دولتها و كمپاني هاي بزرگ مي فروشد و مرد سال تايم شد !

داخل پرانتز: نمی دونم چرا انقدر با این "جوليان آسانگ" حال می کنم !

 

...

هر مسئله موهبتی ست.

کدام موهبت عظیم الهی در انتظار من است...

 

قانون شکنی

به طرز وحشتناکی این روزها تو همه چی قانون شکنی می کنم !

قانون شکنی ها بد جور بهم انرژی می ده واسه جلو رفتن و ایجاد موفقیت !

داخل پرانتز: لقب جدید به اینجانب داده شد ، طوفان !

 

هرگز

سرسخت و سمج و پایدار باشید و هرگز تسلیم نشوید.

                                                                                               وینستون چرچیل

 

Just

Just Moving Average ! 

هی تو...!

انقدر فکر کن ، تا سرطان مغز بگیری....‎

 

اگه...

چه ساده حیف می شدم ، اگه ندیده بودمت...

 

سناریوی همیشگی!

دختر خاله دوستم خودشو با تفنگ شکاری شوهرش کشته
صبح زود ، قبل از بیدار شدن بچه 8 ساله !
سناریوی همیشگی:
دعواهای زن و وشوهری ....آقا دوست دختر داره ....کادوها سر از اسباب اثاثیه ی مرد در می آد ...مشاجره...

فقط نمی دونم این دختر فکر نکرده صبح که بچه بیدار می شه با دیدن صورت متلاشی شده دیوونه میشه .

این روزها...

اینکه می گم خدایا دمت گرم ، مرسی...

اینکه مثل همیشه هوامو داری....

اینکه گاهی وقتها هم واست قاطی می کنم و گرد و خاک...

یعنی حالا حالا ها باهات کار دارم، مثل همیشه !

فقط یه عقل درست حسابی تر بهم بده !

 

چه قدر؟

چه قدر طول می کشد تا آدمی بوی تن ِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟

چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟

 

درد عاشقی

سالهاست هر کی منو توی دنیای اینترنت می شناسه ، با این آواتار می شناسه.

این نازنین ، یگانه دختر خالمه که بعد ۱۷ سال به دنیا اومد و خیلی دوستش دارم .

حالا ۱۱ سالش شده .این روزها شعر می گه ، ترانه می گه.......

درد عاشقی

غم عشق خیلی بد است

طاقتش خیلی کم است.

مثل این که هر چی در تب و تاب بپیچیم

خیلی کم است.

تو دلم باز دوباره

هوس یار کرده .

نکته عشق منم ، بی قراری کرده.

عشقم منو ترک کرده

ازش می خوام برگرده.

اگه یه روز بره سفر

می شم ز عشقش بی خبر.

اگه یه روز بره نیاد

می شم ز داغش در به در....

دیوونه

من دارم کم می آرم

دلم دیوونه ی توئه...

 

بدون شرح

من خیلی خوشحال بودم ! من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم والدینم خیلی کمکم کردند
دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود…
فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد
و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم…
یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی !
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!
من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم…
اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم…
وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم
و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!
یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!
پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!
ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم
به خانوادهء ما خوش اومدی !!!

نتیجه اخلاقی: همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید !!!

!

انقدر رک بود که بهم بگه می خوامت....انقدر رک بودم که گفتم غلط کردی!

 

دیوونه می شم....