با همه بي سرو ساماني ام
با همه بي سرو ساماني ام
باز به دنبال پريشاني ام
طاقت فرسودگي ام هيچ نيست
در پي ويران شدني آني ام
آمده ام بلكه نگاهم كني
عاشق آن لحظه ي طوفاني ام
دلخوش گرماي كسي نيستم
آمده ام تا تو بسوزاني ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو كمي عشق بنوشاني ام
+ نوشته شده در جمعه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۰ ساعت 15:57 توسط هستی
|
من جوزا