این روزها...

اینکه می گم خدایا دمت گرم ، مرسی...

اینکه مثل همیشه هوامو داری....

اینکه گاهی وقتها هم واست قاطی می کنم و گرد و خاک...

یعنی حالا حالا ها باهات کار دارم، مثل همیشه !

فقط یه عقل درست حسابی تر بهم بده !

 

چه قدر؟

چه قدر طول می کشد تا آدمی بوی تن ِ کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟

چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟

 

درد عاشقی

سالهاست هر کی منو توی دنیای اینترنت می شناسه ، با این آواتار می شناسه.

این نازنین ، یگانه دختر خالمه که بعد ۱۷ سال به دنیا اومد و خیلی دوستش دارم .

حالا ۱۱ سالش شده .این روزها شعر می گه ، ترانه می گه.......

درد عاشقی

غم عشق خیلی بد است

طاقتش خیلی کم است.

مثل این که هر چی در تب و تاب بپیچیم

خیلی کم است.

تو دلم باز دوباره

هوس یار کرده .

نکته عشق منم ، بی قراری کرده.

عشقم منو ترک کرده

ازش می خوام برگرده.

اگه یه روز بره سفر

می شم ز عشقش بی خبر.

اگه یه روز بره نیاد

می شم ز داغش در به در....