اصفهانی خونده...
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزو های دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزو های دور و دراز
من از خواب چشمان غم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر...
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هشتم شهریور ۱۳۸۵ ساعت 15:12 توسط هستی
|
من جوزا