سیاه مست
با طعم گس دست هایت
همیشه سیاه مست می شوم
من تمام خدا را به گریه نشستم.
همیشه سیاه مست می شوم
من تمام خدا را به گریه نشستم.
در کسوف چشم هایت
حس آینه می دهد
به عریانی قدیسه ی بی پناه.
بگو ، بگو با من چند فصل مانده تا برایت بمیرم
همیشه وقتی طعم عشقت می رسد
که برگ های پائیزی ، میلاد باد را به سوگ نشسته اند.
" آرزو "
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و یکم شهریور ۱۳۸۵ ساعت 9:4 توسط هستی
|
من جوزا