آهنگ هستی
هی تو...!
انقدر فکر کن ، تا
سرطان مغز
بگیری....
+
نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 12:3 توسط هستی |
گناه من...
شنبه ای که ،
لبهایم به لبهای تو
کافر
شد...
+
نوشته شده در سه شنبه نوزدهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 13:48 توسط هستی |
باور کن
باور کن
هنوز هم می شود
به پاکی قصه های مادر بزرگ هجرت کرد
دیگر نگو که سیب ِطلای قصه ها را
کرم های کوچک کابوس خورده اند
تنها
دستت را به من بده
و
بیا
..."
+
نوشته شده در پنجشنبه هفتم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 23:51 توسط هستی |
اگه...
چه ساده
حیف
می شدم ، اگه ندیده بودمت...
+
نوشته شده در سه شنبه پنجم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 12:54 توسط هستی |
من جوزا
متولد خرداد ماه
کسی که همه گناهانش را باران بخشیده است.
خانه
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو وبلاگ
عناوین نوشته ها
پیوندهای روزانه
قصه ماه و خون
رزینه زرد
برهان
گل رنج های بودن
سخنوری استخوان در گلو
دل نوشت های 1 پسنجر
ناگه از آن اتفاق
برنامه نویسی از نوع دیگر
زندگی برای زیستن
آرشیو پیوندهای روزانه
نوشتههای پیشین
اسفند ۱۴۰۳
تیر ۱۴۰۲
خرداد ۱۴۰۱
تیر ۱۳۹۹
مهر ۱۳۹۸
شهریور ۱۳۹۷
شهریور ۱۳۹۵
بهمن ۱۳۹۴
تیر ۱۳۹۴
آبان ۱۳۹۳
مهر ۱۳۹۳
دی ۱۳۹۲
مهر ۱۳۹۲
شهریور ۱۳۹۲
مرداد ۱۳۹۲
اردیبهشت ۱۳۹۲
فروردین ۱۳۹۲
اسفند ۱۳۹۱
بهمن ۱۳۹۱
دی ۱۳۹۱
مهر ۱۳۹۱
شهریور ۱۳۹۱
تیر ۱۳۹۱
خرداد ۱۳۹۱
اردیبهشت ۱۳۹۱
فروردین ۱۳۹۱
اسفند ۱۳۹۰
بهمن ۱۳۹۰
دی ۱۳۹۰
آذر ۱۳۹۰
آبان ۱۳۹۰
مهر ۱۳۹۰
شهریور ۱۳۹۰
مرداد ۱۳۹۰
تیر ۱۳۹۰
خرداد ۱۳۹۰
آرشيو
آرشیو موضوعی
زندگی
دست نوشته های من
شاعرانه ها
پیوندها
Hasti.ir
Hasti.biz
BLOGFA.COM