یه سال گذشت
"آنقدر در این شب
سیاه و تار
غرق در تو گشته ام ،
که اگر ، باز بیایی
همه تیرگی شب را
در آئینه چشمم بینی."
آهنگ هستی بدون هیچ مخاطبی متولد شد.
یه سالی می گذره. نوشتن تو این جور موقع ها خیلی واسم سخته ،
یه عالمه حرف دارم ولی نمی دونم کودومو کجا بنویسم .
ولی می دونم همه چی خوب بود . دوستای خیلی خوبی پیدا کردم .
سامره ، غزال ، سعید (از نوع فروتن) ، سامان ، نیما ، حمید داداشی ، نینا ، بهزاد ، آقای سرو صدا،
سعیده ، حامد ، راحیل ، صادق ، عادل ، مانی ، کیوان ، یاشار ، افسانه ، شایا ، دل آرام ، امیر اردلان ، امیر عباس و...
داخل پرانتز: اونهایی که ننوشتم دلیل بر دوست نداشتنشون نیست.
می خواستم همه رو بنویسم صبح می شد . ![]()
دوستهای وب لاگیه مهربونم ،
بهزاد ، آرام ، مهدی ، الیاس ، سرپیکو ، ایمان ، باران ، Rover و ...
که همیشه با نوشته هاشون بهم می فهموندند که "منم هنوز هستم."
تو این یه سال اتفاقای زیادی واسم افتاد
تو محیط کار ، از جمله عروسیه رئیسمون که خاطره خیلی خوبی واسه هممون گذاشت
همکارا و دوستای خوبی پیدا کردم
اینم واسه آزی جونم![]()
زینب جون حسودیت نشه اینم مال تو ![]()
بماند که اون برنامه نویسی از نوع دیگر (ملقب به کچل ) خیلی اذیتمون کرد ![]()
تو زندگیم هم ،خاطره های خوبی اومدند که حتی یه یاد کوچولو از اونها آدمو دیوونه می کنه
همین که بودم و دوستهای خوبم همیشه باهام بودن واسم بسه
دوستتون دارم
آنقدر در این شب
سیاه و تار
غرق در تو گشته ام ،
که اگر...
من جوزا