حاج آقا چغندر زحمت کشیدند و واسه ی من هم دعوت نامه فرستادن تا تاثیر گذارهای زندگیمو بنویسم
می شه گفت اتفاقات و آدمهاو ... که توی این ۱۲ سال آخر زندگیم بودن تاثیر گذارند .اگه نه قبلش که اصلا تو باغ نبودم
نمی دونم  اینها خاطره هاست که می نویسم یا تاثیر گذار ها ...

۱- اولیش توی دوره ی راهنماییم بود . یه معلم ادبیات داشتم که خیلی ماه بود وحشتناک دوستش داشتم . نه اون علاقه ی مسخره ای که بچه ها توی اون سن به معلمهاشون دارند ، یه جور خاصی بود . همونموقع یه دوستی داشتم ، زهرا (ملقب به طهان) که البته اون هم به اون معلم ارادت خاصی داشت . با این که بعد اون ما از هم جدا شدیم و نه دبیرستان ب هم بودیم نه دانشگاه ولی یه دوستی خاص و عمیی هنوز هم بینمونه . خیلی دوستش دارم . هر دوشون اون سالها پر از خاطره شد.

2- از سال اول دبیرستان تا چهارم 4 تا دوست بودیم که هر 4 نفرمون رو می خواستند اخراج کنند . از بس شر بودیم .هندونه به چه بزرگی می بردیم مدرسه ، یواشکی فوتبال بازی می کردیم و ...اون هم اون موقع که جو مدرسه ها خیلی با الان فرق داشت .همش توی دفتر مدرسه حرف ما بود ولی چون درسمون خوب بود هیچ بهونه ای نداشتند.
رابطه ی عمیقی که بین من و محبوبه و الهه و سمیرا بر قرار شد تا الان هم ادامه داره و باعث خیلی اتفاقها و تغیرمسیر هاشد. 

۳- توی دوره ی دانشگاه هیچ آدم خاصی یا اتفاق خاصی اثر گذار نبود . هیچ کی باورش نمی شه . اونم توی دانشگاه به اون عظمتی فنی ـ مهندسی تهران جنوب
اون زمان یادمه شدید رو آورده بودم به کتاب خوندن . دوره ی خیلی خوبی بود .دانته ، هومر و امیل زولا به خصوص کمدی الهی  خیلی فکرمو مشغول کردند.

۴- پدرم یکی از تاثیر گذارترین آدمهای زندگیم بوده و هست روی خط فکریم و مسیر زندگیم خیلی کار کرد به خصوص تو مشکلات و جاهایی که از نظر فکری کم می آوردم به دادم می رسید البته مامانمو بیشتر دوست دارم ها.
اوه اوه خدا کنه گذرشون این ورها نیوفته که شر به پا می شه.

۵- همزمان با همون دوره یه نفری اومد تو زندگیم که هنوز هم ایمان دارم یه دوست داشتن واقعیه واقعی بهم داشت اون ارتباط خیلی تاثیر داشت تو زندگیم گاهی فکر می کنم خیلی هم در حقش بدی کردم.

۶- آدمها وقتی وارد محیط کار می شند انگار یه دوره ی جدیدی از زندگیشون شروع می شه . نوع ارتباطاش ، نوع رفتارش ، دیدش حتی خواسته هاش عوض می شه .منم مثل آدمهای دیگه همین طور شدم تا الان هم که خیلی اتفاقها و خیلی آدمها در مسیر زندگیم دخالت (نه اثر) داشتند و بهم خط دادند.

۷- آقای برنامه نویس هم یکی از اثر گذار ترین ها بود . نه به خاطر اتفاقهایی که افتاد . چون چشمهامو باز کرد و باعث شد به یه سری از نقطه ضعفهام پی ببرم . خیلی بهم اعتماد به نفس می ده مثل همیشه ممنون

۸ ـ .....

نمی دونم تا اینجای زندگیم دنبال اثر گذارها بودم یا خاطره ها ولی در کل راضی بودم

حالا من هم از زینب جونم ، مهدیه  ، آقای برنامه نویس، برنامه نویسی از نوع دیگر  ، هادی  می خوام که بیان  بنویسند و دعوت ،  معوت هم نیست باید زود بیاید بنویسید. زود باشید .