شمشیرت را بر دار

خشابش را پر کن

"کازابلانکا "

در انتظار توست .

سربازهای جمله اول من

آماده بستن بند های کفش هاشان

در کازینوهای شلوغ

در پی سرچ کردن گلوله های نام تو هستند .

شمشیرت را

با نعلبکی های مادر بزرگ تیز کن

که چشمان مادر بزرگ

روزگاری تیز بود .

سربازهای شعر من

با بند کفش تو به دار آویخته شده اند.

من در فصل ششم ، 
فاتحه ای بخوان و
کتاب را ببند.