واسه ی مهربون

گاهي وقتها اين که آدمها نمي تونن ، يا حداقل نمي خوان حرفشونو بزنن کلافم مي کنه .
از وقتي يادم مي آد هميشه هر چي که دلم خواسته گفتم ، هر کاري که دلم خواسته کردم ، واسه به دست آوردن يه چيزي هر کاري کردم
داخل پرانتز: ابسولوت با طمع تمشک
بماند که خيلي وقتها هم سرم به باد رفته...
ولي نمي دونم چرا آدمهاي دورو برم انقدر سخت مي گيرن.يه جورايي بر خورد مي کنن
اي واي چرا اينو گفتي ، چرا اين کارو کردي ، يه خورده فکر مي کردي ...
و به اين اطمينان دارم که خودشون از ته دلشون مي خوان که...
اما چرا جرات انجام خیلی کارها رو ندارن نمی دونم

سه روز پيش رفتم بيمارستان ملاقات پسر خالم که تصادف کرده و له شده .
روي تخت خوابيده بود و اصلا نمي تونست حرکت کنه
همون موقع يه سوالي به ذهنم رسيد فقط حس کردم بايد جوابشو بدونم همين.
خاله ها ، پسر خاله ها ، دختر خاله ها ، دايي ها و خيلي هاي ديگه هم خيلي غمگين
بالاسرش وايساده بودن ولي من همش مي خنديدم و سر به سرش مي ذاشتم که همه
از اون حال و هوا در بيان
یهو بلند سوالي که تو ذهنم بود پرسيدم و گفتم: " تو چي جوري جيش مي کني ؟"
اون موقع ديدم قيافه ها همه رنگ به رنگ شد .نمي دونم سوالم که بد نبود اما مي دونم بازم گفته بودن نگاه، از مرد گنده چه سوالي مي پرسه
فهميدم باز هم...
نمي دونم شايد اشتباه مي کنم ولي مي دونم چونکه بايد بدونم ، انجام مي دم
خيلي کارهاي اشتباهي هست که ميدونيم و انجام مي ديم ، خیلی غلط کاریها
خيلي حماقت ها
اگه اشتباهه اينم روش ...
دعا کنید زود تر خوب بشه
یادمه این جور موقع ها آقای برنامه نویس بهم می گفت :"تو اهمیت نده کار خودتو بکن "

امروز اومدم که اين پست رو فقط واسه ي مهربون بنويسم
توي پست "يه سال گذشت" از همه گفتم جز اون
یه جوري هم بهم گفت که مي دونم خيلي ازم ناراحت شده
مهربون ، اون موقع فقط نيومدي به کله ام همين اگه نه مي دونيد که شما رو سفارشي دوست دارم
به خصوص که تو اين يه سال خيلي چيز ها ازتون ياد گرفتم. به خصوص دريم ويور 
نگید دیگه نه ..... 
داخل پرانتز : فکر کنم تو کامنتهاي اين دفعه مهندس و مرجان بيان بگن چرا اسم ما رو ننوشتي
بابا به خدا همه رو دوست دارم .دعوا نکنيد
اين پستم سفارشي فقط واسه شما نوشتم البته به جز اولش رو.
مي دونم نوشتنم خوب نيست ولي ...

 

مهربانی ممنوع !


دست سوزنده مشتاقت را
در نهانخانه جیبت بگذار
تا که مجبور نباشی به کسی دست دهی
خارهایی هستند
که ز سر پنجره ی دوست
با سر انگشتانت می جنگند.

دوستی مسخره است
مهربانی ، ممنوع !
و تو ای دوست ترین

در نهانخانه جیبت بگذار
دست سوزنده مشتاقت را ...

کاش می دانستی ،
که نباید حس کرد
که نباید دل بست

در فضایی که پر از همهمه ی آدمهاست
من گرفتارترین تنهایم
تو گرفتارترین
دل ما بسته ی وابستگی است
قصه ماندن ما
طرح یک خستگی است.

                                               ناهید یوسفی

چهار اصل مهم از اصول زندگی


۱ـ دوست داشتن و دوست داشته شدن علاوه بر لیاقت ، ظرفیت هم می خواد.

۲ـ چپ کردن همیشه دلیلش تند رفتن نیست.شاید مانعی سر راه بوده . 

۳ـ یادت باشه هر عملی یه عکس العملی داره.

۴ـ می خوای دوستتو بشناسی فقط باهاش برو سفر.

 

یه سال گذشت

یه سال پیش با این شعر:

"آنقدر در این شب
سیاه و تار
غرق در تو گشته ام ،
که اگر ، باز بیایی
همه تیرگی شب را
در آئینه چشمم بینی."

آهنگ هستی بدون هیچ مخاطبی متولد شد.

یه سالی می گذره. نوشتن تو این جور موقع ها خیلی واسم سخته ،
یه عالمه حرف دارم ولی نمی دونم کودومو کجا بنویسم .
ولی می دونم همه چی خوب بود . دوستای خیلی خوبی پیدا کردم .
سامره ، غزال ، سعید (از نوع فروتن) ، سامان ، نیما ، حمید داداشی ، نینا ، بهزاد ، آقای سرو صدا،
سعیده ، حامد ، راحیل ، صادق ، عادل ، مانی ، کیوان ، یاشار ، افسانه ، شایا ، دل آرام ، امیر اردلان ، امیر عباس و...

داخل پرانتز: اونهایی که ننوشتم دلیل بر دوست نداشتنشون نیست.
می خواستم همه رو بنویسم صبح می شد .  

دوستهای وب لاگیه مهربونم ،
بهزاد ، آرام ، مهدی ،  الیاس ، سرپیکو ، ایمان ، باران ، Rover و ...
که همیشه با نوشته هاشون بهم می فهموندند که "منم هنوز هستم."

تو این یه سال اتفاقای زیادی واسم افتاد
تو محیط کار ، از جمله عروسیه رئیسمون که خاطره خیلی خوبی واسه هممون گذاشت
همکارا و دوستای خوبی پیدا کردم
اینم واسه آزی جونم
زینب جون حسودیت نشه اینم مال تو
بماند که اون برنامه نویسی از نوع دیگر (ملقب به کچل ) خیلی اذیتمون کرد

تو زندگیم هم ،خاطره های خوبی اومدند که حتی یه یاد کوچولو از اونها آدمو دیوونه می کنه

همین که بودم و دوستهای خوبم همیشه باهام بودن واسم بسه

دوستتون دارم

آنقدر در این شب
سیاه و تار
غرق در تو گشته ام ،
که اگر...